Part2/Star interview

سلام براتون پارت دوم مصاحبه ی جونگی برای مجله ی استار رو آوردم

بفرمایید:

قسمت دوم
؟:رابطه تون با آی یو چطور بود؟
ـ من یکم سورپرایز شدم. من فکر کردم که با ید به اون کمک کنم اون یه خواننده ای هستش که داره تبدیل به بازیگر میشه. اگرچه جی ایون دیدگاه گسترده ای برای دیدن همه چیز باهم داره. در حقیقت همچین دیدگاهی یه مهارت حرفه ای هستش. با تشکر از اون ، محتوای کلی بهتر شد و بخاطر اون می خوام ازش تعریف کنم.
؟:به عنوان مرکز درام براتون سخت نبود که بازیگرای جوون رو رهبری کنین؟
ـ‌ چرا ارشد پارک جی یانگ گفت”جونگی خیلی مراقب دیگران نباش. فقط از خودت مراقبت کن.” اون گفت اینطور که من سعی می کنم فضا رو شاد کنم مثل اینه که دارم خودمو عذاب می دم چون بازیگرهای جوون تر در زمینه بازیگری بی تجربه اند. چرا من باید خودمو مضایقه کنم درحالی که اگر یه بار بخندم و از بقیه مراقبت کنم فضا شاد میشه؟ اگر سریال به نتیجه مطلوبی برسه همه چی حل خواهد شد.
؟:درواقع ما سورپرایز شدیم که شما با کارکنان خیلی رک وراست بودین و توی این سفر خیلی شاد بنظر میرسیدین.این خوب بنظر می رسید که شما تمرکز کرده بودین و بهترین تلاشتون رو موقع عکسبرداری انجام دادین اگرچه قبل از عکسبرداری نسبتا بازیگوش بودین!!
ـ شما میتونستین فکر کنین که روشی که من یه درام یا فیلم رو فیلمبرداری میکنم مثل روش این عکسبرداریه یا شایدم بیشتر. من یه شخصیت متفاوت با بازیگرهایی هستم که سعی می کنند یه تصویر جدی از خودشون بسازن و بنظرم این نقطه قوت منه. من فکر می کنم که به عنوان یه بازیگر حرفه ای، این یه چیز طبیعی هستش که روی عکسبرداری تمرکز کنی حتی اگه قبل از عکسبرداری شوخی کرده باشی. این کار من به نظر بعضی فیلمبردارها جالب میاد. اینکه من چطور تلاش میکنم تا زمینه دلپذیری رو فراهم کنم ممکنه برای بعضی از مردم جذاب باشه در همون زمان هم ممکنه برای اونها ناراحت کننده باشه. اونا حس می کنند که “کاری که اون می کنه به خاطر نداشتن احساس مسئولیته؟” اولین اصل من درباره محل فیلم برداری اینه که کار در اونجا باید راحت باشه تا یه نتیجه مطلوب تولید بشه. من فضایی که راحت نباشه رو دوست ندارم. فکر می کنم خندیدن و رقصیدن فضا رو گرم می کنه. بنابراین هماهنگ کار کردن با کارکنان به من احساس راحتی بیشتری میده و احساس می کنم که دارم با خانوادم کار می کنم.
؟:شما چطور همچین افکار قابل احترامی دارید؟اونم وقتی خیلی از کارکنان به خاطر سندرم شهرت بازیگرها اوقات سختیو می گذرونن؟(پ.ن: این یه سندروم/اختلال/بیماری واقعی نیست. به این نام خونده میشه چون بعضی از ستاره ها معتقدند که از قبل انتخاب شدن تا محبوب باشن و از بقیه بهتر هستن یا/و بعد از اینکه ناگهانی به شهرت رسیدند بیش از دیگران شایسته دریافت رفتار عالی هستند.)
ـ چون که ما باید درحالی که داریم از اقیانوس عبور می کنیم لحظات پرارزشی رو بسازیم. ما یکی هستیم. فکر میکنم باید یکی باشیم. هدف ما اینه که یه نتیجه خوب داشته باشیم. چقدر باید قدردان کسانی باشم که سخت تلاش می کنن تا یه نتیجه خوب برای من بوجود بیارن. من فکر میکنم انرژی خوبی(دلپذیر) طی چنین فرایندی بوجود میاد. (وقتی پرسیدند اگه لوکیشن ناراحت کننده ای وجود داشته باشه.) لوکیشن بدی وجود نداشت…وقتی من کمی ناراحتم اون رو توی لوکیشن تحملش می کنم.
؟:در این صورت، جزیره بزرگ ، اولین لوکیشن این عکسبرداری هاوایی چطور بود؟
من همیشه می خواستم اینجا رو ببینم. بیشتر آژانس های مسافرتی Maui و O’ahu رو پیشنهاد می کنند. برای همین قرار دادن جزیره بزرگ توی برنامه آسون نبود.این خوب بود که من تونستم شکوه طبیعت رو توی جزیره بزرگ احساس کنم. دوست دارم به مردم پیشنهاد بدم حتی اگه وقت کوتاهی هم دارن حداقل یه بار از این جزیره دیدن کنن. من رازهای باستانی و وسعت و احساساتی این چنین رو دوست دارم. امیدوارم یه بار دیگه به جزیره بزرگ بیام و جاهای بیشتری از اون رو ببینم.
؟:تاثیر گذارترین مکان در جزیره بزرگ کجا بود؟
-من وقتی رو دوست دارم که به آبشار آکاکا رفتیم .من رمزآلود بودن دوران باستان رو احساس کردم
و همچنین عظمت خدایانی که یه زمانی اونجا موندن…تا حدی که در مورد رمزآلود بودن زمین هم فکر کردم…نفس خیلی عمیقی کشیدم انگار که قلمرو جنگل اولین فضای کره زمین بوده…حتی به این فکر کردم که برهنه عکس برداری کنم …آه…یه چیز دیگه…آسمون شب در جزیره
من فکر میکنم اون لحظه میشد از اصطلاح “ستاره ها دارن میریزن پایین”استفاده کنی
من اونارو از توی اتاقم در هتل تماشا و تحسین میکردم ..انگار که داشتن به درون دریا می افتادن
ستاره هایی که پیش از اندازه دید من بود . اما با سطح چشمام کاملا مچ بود
این برای اولین بار بود که همچین تجربه زیبایی از به هم متصل شدن دریا و ستاره ها به هم داشتم
؟:اوه!جاهای خاطره انگیز دیگه ای هم داشتی ؟
-منظره بیرونی لانای(نام جزیره)بی نظیر بود…من عمیقا تحت تاثیر قرار گرفته بودم…میخواستم که به سرعت به پایین دریا برم تا امواج رو ببینم…خیلی هیجان زده بودم چون سنگها بسیار لغزان بودن…هر جا که نگاه میکردیفقط زیبایی میدیدی…میخواستم توی چشمام ثبتشون کنم…
اینقدر خوب بود همه چی که زود میخواستم عکس برداری رو شروع کنم…عکاس اونجا هنوز داشت اما برای یه بازیگر به نظرم خیلی خوبه که تو بعضی کارا مشارکت کنه و همکاری لازم رو باهاشون داشته باشه…من توسط اقیانوس کاملا جذب شده بودم …
امواج درخشان .. برش های عجیب غریبه سنگ صخره ها و همچنین گشت و گذار در ساحل وایکیکی بهترینش بود که توی لیست کارایی که باید انجام میدادم نوشته بودمش
؟:از اونجایی که تو خیلی سخت کار میکنی ممکنه ناراحت بشی اگه نتیجه کارت با استانداردای خودت یکی نباشه ؟؟
ـ پس هر دفعه،من سعی میکنم راحت باشم و به خودم فشار نیارم .این روزا خوب نمیخوابم.شاید به خاطر این باشه که من وقتی کار میکنم،شاد ترین حالتُ دارم.وقتی کار میکنم واقعاً تنها نیستم و بهترین حالتُ دارم.همش فکرم درگیر کارهاییه که مجبورم سریعا انجام بدم. آرزوت اینه که یه ستاره جهانی بشی؟ فکر میکنی جایگاه الانت کافی نیست؟من اکثر اوقات به این فکر میکنم که به اندازه کافی خوب نیستم. و اکثرا به خودم شک میکنم که آیا من در جایگاهی هستم که بهم بگن بازیگر پس به فکر کردن ادامه میدم.

در نهایت چطور بازیگری میخوای باشی؟
من میخوام کسی باشم که به اندازه یک بازیگر جذابیت داشته باشه. و همیشه از آژانسم(محل کارم)میخوام که به من کار بیشتری بدن.تا مشغول و بی خواب شم. امیدوارم آرزو هام به حقیقت بپیونده و میخوام وارد صنعت فیلم هم بشم. همیشه از خودم میپرسم که آیا کار درستُ انجام دادم(نباید یه مسیر دیگه رو انتخاب میکردم؟). بیا فردا اینجوری انجامش بدیم …

؟:به هر حال،تو یکی از معدود بازیگرایی هستی که خیلی اشتیاق داره و حس خوبی داره!!
ـخیلی ممنونم. فکر کنم نگرانی ها باعث بیخوابیم میشن ولی اونا باعث پیشرفتمم میشن. من خودمو آلان دوست دارم ولی بعضی اوقات فکر میکنم چی میشه اگه من خانواده خودمو داشته باشم. من بی خواب میشم وقتی درباره موفقیت در کار و عکس العمل طرفدارها حساس میشم. بازیگر های سن بالاتر میگن وقتی ازدواج کنی نگرانی هات تغییر میکنن.پس من فکر میکنم هنوز موقعش نرسیده. وقتی بازیگران متاهلُ میبینم،علاوه بر اینکه حسادت میکنم،براشون خوشحالم.
؟:کی میخوای ازدواج کنی؟
ـ من یه نظر مبهم دارم که میخوام ٣ سال دیگه وقتی ٣٨ ساله ام ازدواج کنم. یه جورایی ممکنه احساس بدی بده که من با اینکه الان جوونم،بعدا ازدواج کنم. زندگی متاهلی ممکنه یه جورایی خفه کننده باشه. من ازش خیلی میترسم. و من الان خیلی خوشحالم که میتونم یه زندگی تنها و نابالغانه داشته باشم و همزمان از افراد دیگه هم نگه داری کنم.
من واقعا سعی نمیکنم بالغ باشم. یه هر حال پیر خواهم شد. وقتی افکارتون پیر میشه،بدنتون هم پیر میشه . بالغ شدن طوری به نظر میرسه که انگار شما افکارهای زیادی دارین. پس من نابالغ ام و من نمیترسم.وقتی یه چیزیُ شروع میکنم،فقط هیجان و لذتُ میبینم. من با گمانه زنی بهش فکر نمیکنم. اگه من اینکارُ انجام بدم،طرفدارانم هم خوششون میاد. من فقط مثل یک بچه فکر میکنم.بازیگر لی میگه چیزی که ناراحتش میکنه اینه که اون بعد از خوش گذروندن بعد از کار تنها گذاشته شد،مثل این سفر به هاوایی در اون زمان،دلگرمی اون ارتباط با طرفدارانش بود. هر وقت اون تنهاست یا به استراحت نیاز داره،شبکه اجتماعیشُ چک میکنه.اون الان خیلی خوشحاله که داره این عشق زیبارو با طرفدارهاش در میون میزاره ولی بعضی موقعها اون مشتاق میشه که ببینه ؟:آیا این خوشحالی از بین میره یا نه؟؟
لی جونگی باید تشنه شده باشه در طول این مصاحبه
اون درخواست کرد که براش ابمیوه با طعم آناناس بیارن
اون به یه خواب احتیاج داشت حتی اگه به مدت کوتاهی باشه
من برای مدتی مصاحبه رو کنار گذاشتم و ترکش کردم تا بتونه یکم بخوابه
بهش گفتم که برای چند ساعت بخوابه.
بعد از ۸ روز به فرودگاهه آشنای اینچئون برگشت و برای گروه من دست تکون داد و خوشحال بود که دوباره ملاقات کردیم
وقتی که نرده های بیرون باز شدن تعداد خیلی زیادی طرفدار منتظرش بودن که با پاکت های توی دستشون بهش خوشامد بگن
لی جونکی بسیار خوشحال به نظر میومد و مشتاقانه قدم برمیداشت…

(Erika)