یک از فن های جونگی بنام Black Hole خاطراتش از میتینگ های جونگی در ژاپن رو تعریف کرده و گفته که چه اتفاقاتی افتاده
پارت پارت براتون می ذارم تا بخونین
فن میتینگ۲۰۱۶ جونگی
نوشته شده توسط بلک هول
یک سال دیگه با تور فن میتینگ جونگی. الان زمانی هست که احساساتم رو بگذارم برای نوشتن.
در حقیقت من(بلک هول) دوست دارم همیشه خبر های خوب رو گزارش کنم.وارد یک گروه جدید شدن همیشه یک آزمایش مداوم بوده.
قدرت فیزیکی و تحمل بی انتهای جونگی ، طرفداران جدید خیلی زیادی رو براش بهمراه داشته. من تصمیم گرفتم در مورد تجربیات ناموفق هم بنویسم. بنابراین هم گروهی های جدید،خودتون رو آماده کنید(لبخند حمایتگر).
ایندفعه فن میتینگ از ژاپن شروع شد. از ناگویا تا اوساکا،سپس یکوهاما.
قدم اول ناگویا
فرودگاه ناگویا -۹ساعت انتظار
من نمیدونستم اگر برم وقتی جونگی اوپا برسه بتونم برگردم. پس من تا زمانی که ورود هواپیمای جونگی اوپا از کره نمایش داده بشه صبر کردم و گروهم رو رهبری کردم. باید خیلی خوب آماده میشدم. در موقعیتی که هیچ کس منتظر نبود یا عکسها در همان زمان ارسال نمیشد؛ من ممکن بود جونگی اوپا رو از دست بدم! بنابراین من جدول پروازها رو چک کردم. در این روز ۴پرواز از سئول به ناگویا وجود داشت. اون خیلی زود نمیرسه پس ما میتونیم بهش برسیم.
پروازها در ساعتهای ۱۲ظهر، ۴:۴۵ بعد ازظهر و ۸:۳۰ شب خواهد بود.پروازی که در ساعت ۸:۳۰ شب وارد میشه خیلی دیر هستش. پس من تصمیم گرفتم در فرودگاه ناگویا پروازی که ۱۲ظهر وارد میشه رو هدف قرار بدم. در بیشتر موارد من برای دو پرواز منتظر میشدم و میتونستم به جونگی اوپا در ژاپن خوش آمد بگم!
در۱۱:۳۰من و گروه طرفدارهای جونگی اوپا به فرودگاه ناگویا وارد شدیم.اونجا طرفداران ژاپنی زیادی منتظر بودند.با خودم گفتم این اولین بار نیست که جونگی اوپا رو میبینم اما همچنان در تک تک لحظات عصبی میشم(منظورم این هست که در زمانی که منتظر او هستم عصبی میشم ولی وقتی میبینمش حالم خوب میشه).بنابراین ما منتظر شدیم و منتظر شدیم…
پرواز ۴:۴۵ دقیقه بخاطر مقداری اشکالات فنی تاخیر داره. بنابراین نمیتونه تا۷:۳۰ اونجا باشه…این یعنی سه ساعت تاخیر! اوه خدای من. من باید تا بعد از ۷ بعدازظهر منتظر بمونم؟ روش یک گردشگر و یک دنبال کننده ستاره جدای از هم هستند و باهم همخوانی ندارند. من میخوام مشکلی که در جلو فرودگاه درحال بوجود اومدن هست رو بر طرف کنم. بنابراین اجازه میدم گروهم هرکاری میخوان انجام بدن و خودم لحظه ای می ایستم تا غذا بگیرم(دوباره)و منتظر میمونم. در سئول ۵:۲۵ دقیقه بعدازظهر بود و زمان استراحت، بنابراین اوپا باید ساعت ۴:۴۵ بعدازظهر خودش رو در فررودگاه اینچئون نشون بده. پس بنابراین من اینستاگرام رو چک میکنم و چند تا عکس در ویبو به اشتراک میگذارم.همینطور در زمانی که منتظر بودم دو قسمت رانینگ من رو تماشا کردم و خودم تنهایی خندیدم و قهقهه زدم.
درسته، برای من دنبال اوپا دویدن مزیت های زیادی داشته(بعد از همه اینها او یک جورهایی معتاد به طرفداره) از جمله می تونم حدس بزنم ( تو سرش چی میگذره؟).
در فرودگاه یک منطقه و جایگاه مشخصی برای طرفدارها به وجود اومد تا اونجا منتظر بشن.طرفدارها نمیتونن متفرق بشن یا خارج از منطقه تعیین شده به انتظار بشینن.(البته که همه طرفدارهای ژاپنی این قوانین رو دنبال میکنن، آنها فقط اخبار منفی رو منتشر نمیکنن.خنده)
برای آماده شدن چه کنم؟
در ابتدا مدیریت از شرایط غیرقابل پذیرش خارج شد و برای خروج او را راهنمایی کرد و او در اسرع وقت خارج شد؛ درست مثل این هست که یک فن میتینگ کوچک در حال شروع باشه.
اون در ابتدا سه تا بوس هوایی فرستاد(خنده) و بعد مستقیم به سمت طرفدارها آمد. وقت گذاشت و با تک طرفدارها دست داد.هدیه هاشون رو جمع کرد و از طرفدارها تشکر کرد. به نظر میرسه ژاپنیش خیلی عالی و روان هست. اون با طرفداران ژاپنی صحبت کرد.اما اگر باهاش انگلیسی حرف میزدی اون هم انگلیسی جواب میداد. بهرحال با چینی ها عکس العملش ساده تر هست. مثل (متشکرم). به نظر میرسه سطح زبان چینی اون…(خنده)
من از ردیف پشتی به دنبالش چشم میگردوندم. خدای من …صورتش خیلی لاغره، من تاحالا هیچ آدمی رو اینطوری ندیدم و عینک آفتابی که پوشیده بود خیلی بزرگتر از اندازه عادی بود(اون واقعا نمیتونه انقدر بزرگ باشه؛ فقط صورت او خیلی کوچکه).او خیلی تیره شده.به طور کل سرو وضعش رو عوض کرده(متفاوت از چیزی که در فرودگاه بین المللی اینچئون پوشیده بود) از کت،لباس، عینک آفتابی، مدل مو خیلی شیک به نظر میرسه.
در این لحظه همه چیز در سرم جیغ کشیدند: من باید برم باهاش دست بدم!!!
بنابرایم من سعی کردم بهش برسم و دستم رو به اطراف دراز کردم.با خودم گفتم اوپا لطفا، لطفا با من دست بده و برای اینکه توجهش رو جلب کنم شروع کردم به اطراف پیچ و تاب خوردن. این به چشمشش اومد. او به آرامی حرکت کرد. بنابراین من باید به دنبالش حرکت میکردم.
او حتی در نیمه راه خروج هم نبود؛ او به توجهش به طرفدارها ادامه داد. بنظر میرسه طرفدارها در اطراف راه کم تر شدن.من میتونم او رو به وضوح ببینم. یک دستم دوربین رو نگهداشته و دسته دیگم برای تکون تکون دادن موجی برای اوپا مشغول تره و من فکر کردم در تمام این مدت مثل یک دختر احمق فقط لبخند زدم(در زمانی که فیلمبرداری میکنم ناخودآگاه لال میشم). اما با این شانس کورم اوپا من رو دید و بهم یک نیش خند بزرگ زد؛ مدل میمون. صادقانه مطمئن نبودم اون نیشخند فقط مال من بوده باشه ولی وقتی بعد ویدیو هام رو چک کردم گفتم من مطمئنم هاها…
وقتی او به پایان راه رسید بالاخره من و دوستهام بهم رسیدیم و مثل اینکه ما همگی قد بلند و مشخص هستیم. ما شروع کردیم به فریاد زدن اوپا! او دوباره به ما نگاه کرد و یک بوسه هوایی بزرگ برامون فرستاد! این داستان بهمون نشون میده وقتی افراد مشهور رو دنبال میکنیم؛ از نشون دادن اینکه چقدر دوسشون داریم دریغ نکنیم.اگر شما همه احساستون رو بهشون نشدن بدید؛ اونها هم میتونن حسش کنند و پاسخ یکسانی بهتون بدن.
(اما البته نباید از خط خارج بشید. نباید تلاش کنید لباسش رو بگیرید و او رو بترسونید. شما میتونید اسمش رو بلند فریاد بزنید و او رو دنبال کنید؛ اما سعی نکنید لباسش رو بکشید یا لمسش کنید)
بنابراین این تجربه موفقیت آمیز بود.با خودم فکر کردم این یک شروع خوب بود. کی میدونه شاید ادامه مسیر مثل ترن هوایی باشه.
خیلی خوب بود، چقدر مفصل نوشته بود ، اینجوری ادامه پیدا کنه اندازه یه کتاب میشه?
اره ماشالا خیلی نوشته