سربازی

بخش اول

داستان زندگی با JG در سربازی  امضا و ارشد !!

با اینکه فقط چند روزه که من با اون هستم اما می خوام لحظه هامون رو برای شما تعریف کنم

قسمت ۱ )ارشد جونکی انتخاب شد اون  یه شخص ۲۲ ساله است که من اسمشو نمی دونم اما اونو به شماره no.2-365 می شناسیم.

سوم می بدون اتفاق خاصی تموم شد …همه ما خسته بودیم

۴ می بعد از صبحانه و شستن صورت هامون و ۲۰ دقیقه استراحت…یکی اومد …

همه خسته بودن چون صبح تست خون داده بودیم اما یکی از بچه های اتاق دیگه از شایعات و حرفها شنیده بود که برای جونکی مشکلاتی پیش اومده

اون پسره ارشد no.2-365 شروع کرده بوده به گفتن دستورات اولیه

“آه..مچ جونکی درد می کرد ” یکی هم   اومد و شروع کرد به پراکنده کردن جمعیت

از بیرون هم درجه دار ها خیلی کنجکاو داشتن  جونکی رو نگاه می کردن.

ما نمی تونستیم برگردیم و اونورو نگاه نکنیم اون با بدنش در رو گرفته بود . من و هم اتاقیهام که تا حالا ساکت نگاه می کردیم شروع کردیم به گفتن اینکه ما می خوایم ارشدش باشیم… (فکر کنم هر کی تازه می ره یکی از قدیمی ترها باید مسئولش باشه اینجا باز فکر می کنم منظورش اینه که داشتن ارشد جونکی رو انتخاب می کردن)

جونکی از ته قلبش خندید مثل همیشه و گفت “باشه تو ارشد من باش..”

به هر حال ارشد انتخاب شد!

قسمت ۲)سنگ ،کاغذ ،قیچی

این قسمت از ۵ می شروع می شه . هربار اون از قسمت امضا دادن بیرون می یومد به ما خسته نگاه می کرد. اون روز کلی از بچه ها برای گرفتن امضا تو زمانهای استراحت می رفتن پیش  جونکی

یه لحظه اون به کسی که اومده بود ازش امضا بگیره یه پیشنهاد داد اون گفت بیا سنگ کاغذ قیچی بندازیم اگه تو بردی من امضا می دم اگه نه برو یه وقت دیگه بیا

اون شخص از جونکی باخت و افسرده از اونجا دور شد

جونکی ادامه داد” این اخرین باره .. دفعه بعد باید به من ۵۰۰ دلار بدین تا امضا کنم “بعد خندید و امضا کرد

ارشد ما گفت”۵۰۰ تا تون رو بزارین اینجا…”

اما جونکی خوش قلب ما به همه امضا داد به جز یه نفر

و البته در ۹۰ درصد اوقات ما اونو تو سنگ کاغذ قیچی می بردیم. متاسفانه فقط همون یه نفر که باخت مجبور شد بره چون ارشد ما اونو برد

و بازی سنگ کاغذ قیچی به کارای دیگه عوض شد مثل مچ انداختن … اما ایندفعه امضاها رو برای دوست دخترهامون یا مادرامون خواهرامون و هر کس مون که طرفدارش بود می گرفتیم.

اولین امضایی که بهمون داد اون یه جمله تقریبا طولانی “شاد باشی و سخت تلاش کن”رو می نوشت.

اما بعد از ۵ می ما به خاطر شرایط مچش نگران بودیم و فکر کردیم از این به بعد پایین امضاهاش فقط می نویسه “good” یا “cool” …

یه بار زیر دست کاپیتان با ۵۰ تا ورقه A4 اومد و خواست اونا رو امضا کنه

به طور معمول جونکی هر روز ۱۰۰۰ تا برگه رو امضا می کنه

دلم برای جونکی تنگ می شه کسی که هنوز تو دوره آموزشی به سر می بره

سخت تلاش کن

(انگار آقای نویسنده دوره اموزشیش تموم شده و از اونجا رفته)

 

3 دیدگاه

  1. سلام عزیزم
    یک سری عکس مال زمانی هست که لی جون کی سربازیش تموم میشه طرفدارهاش پشت در پادگان تجمع کرده بودن میشه اگر پیدا کردی بذاری :heart: :rose:

  2. :ad: :cc: :d12:

پاسخ دادن به fatemeh لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *